Hadis memories

پیمانی را که در طوفان با خدا می بندی،در آرامش فراموش مکن

Hadis memories

پیمانی را که در طوفان با خدا می بندی،در آرامش فراموش مکن

6آبان(اسباب کشی)

سلام 


این روزا چه زود میگذرهشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

چشم به هم زدیم مــــــهر رفت شد آبان.واسه شماچطور! مهر زود نرفت؟شِکـْـلـَکْ
 هآے خآنومے


خلاصه 7 مادربزرگه تموم شد و ما برگشتیم خونه ،اینم بگم هفته پیش قرار بود اسباب کشی


 کنیم که به همین دلیل نشد مونده بود واسه پنج شنبه ،دیروز هم که بارون شد کنسلش کردیم


 امروز با این حال که بارون بود یکم وسایلامونو با ماشین خودمون جابه جا کردیم بیشترش موند


 واسه فردا که دیگه انشاآآآآآآآلله اگه خدا بخواد به خیری میریم خونه جدید


فردا زبان  اسمبلی دارم هنو هیچی نخوندم بعد آپ قراره یه نگاهی به جزوه کنمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے قبل آپ


 هم چند مین زبان تخصصی خوندم و تمرین حل کردم واسه یکشنبه سر کلاس آمادگی درس جواب دادن داشته باشم آخه استادِ فقط عشق سوال کردن دارهشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

و جزوه چند تا درسو پاک نویس کردمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے نه اینکه فکر کنید خیلی حوصله دارم نه واقعا بد خط نوشته بودم یه چند روز دیگه میمونددیگه نمیشد تشخیص داد چی نوشتمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے


راستی 5 شنبه  کلاس صبح رو نرفتم،بارون میبارید خواب چسبیدشِکـْـلـَکْ هآے خآنومےاصلا حسش نبود بیدار شم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


چهارشنبه دوستت جون صاحبه اس داد:حدیث امروز میای خونمون ؟


-من:نمیتونم آخه کلاس دارم.(طبق معمول همیشه گفتم :نه)شِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے


در حال تماس..."صاحــــــــبه جونCool

یه بار شد تو بگی باشهشِکـْـلـَکْ هآے
 خآنومےهمش یه بهونه داری


-منشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


-دوست جون صاحبه:پاشو بیا دیگه ،مهدیه(هم باشگاهیمون) هم میاد ، گفته 4:30 میرسه،تو


 قبلش برس خونمون


-من:باشه حالا چرا عصبانی میشی میام  خوب شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے



-دوست جون صاحبه:دوستت دارم


-من:چند تا؟


-دوست جون صاحبه:لوس نشو.منتظررما.میبینمت


-من:اوکی.میبینمت.بای


حالا 4:30 هوا بارونی.....حدیث تازه راه افتاد...کی بررسه خوبه؟!!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


خلاصه رسیدیم....(این راه رسیدن هم داستان داشت که دیگه سانسور میکنم)شِـــکـْـلـَکْ
 هــآے خــآنــــــومـے


شما بگید مگه میشه 3تا دوست دور هم باشن خوش نگذره.****خیلی


 خوش گذشت کلی گفتیم و خندیدیم  و البته جاتون خالی شیرینی با چایی خوردیم،میوه و


 تنقلات ،حسابی خودمونو تحویل گرفتیمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے بعدش شوهر مهدیه جون اومد دنبالش(همکلاسی


 من تو دانشگاه) اونا رفتن و دوست جون صاحبه و شوهرش منو رسوندن خونهHeart Smile


والبته خیلی جاهاش سانسور شد به دلیل اینکه آپ طولانی نشه....موردی مینویسم....


-شام رفتیم بیرون...خیلی خوش گذشت بازم ممنون دوست جونشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے


-دوربینم دادم دست دوستم که برام ببره تعمیر ...شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


-نصف شبی تلفن خونمون مدام زنگ میخورد  من خونه تنها بودم ،مزاحم آشنا...پریز تلو


 کشیدم...شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


 تا دیر نشده برم یکم درس بخونم.فعلا...شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


نظرات 5 + ارسال نظر
امید یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

همان درس بخوانی از همه چی بهتر است

بله بله

دانیال دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ

سلام عزیزم مهلت اینترت ای دی اس ال ما تموم شده فعلا قطعش کردن، واسه اولین بار با اینترنت گوشی موبایل اومدم توی وبلاگت !!

سلام ممنون دانیال. ای دی اس ال منم قطع بود.مرسی از اینکه به وبلاگم اهمیت میدی با گوشی اومدی ولی اپ جدید نداشتم

اوجوبه شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ http://www.ojobeam.blogsky.com

چقد جالب منم دیروز زبان اسمبلی داشتم
تو هم رشتت کامپیوتره و کاردانی هستی؟
نگفته بودی!! گفته بودی؟ من آلزایمر دارم نییدونم
استاده ما خیلی چرت درس میده من یکی که حالیم نمیشه بهم یاد میدی؟!

من نرم افزار کامپیوتر هستم ولی کاردانی نه .کارشناسیم استاد ما خیلی مذخرف این جلسه هم5 مین دیر کردم کلاس رام نداد

اوجوبه پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ب.ظ http://www.ojobeam.blogsky.com

فک کنم قبلا اینجا نظر دادم تایید نکردی؟
بیا ببین آجیت داره از دست میره

آرهوadslم قطع بود الان میاااااااااااام پیشت

صاحبه یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ

خیلی بامزه تعریف کردی اون قسمتی که سانسور کردی رو بگم؟

قابلی نداشت
نه نگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد